- 20 دی 1395
- کد خبر 16055
- Print This Post
true
it is true
true
it is true
falseit is false
falseit is false
falseit is false
true
it is true
true
سایز متن /
it is true
true
it is true
trueit is false
نی زار : حاج محسن افشاری را همه می شناسند، از فعالان پیش از انقلاب، بسیجی، رزمنده، جانباز، فرهنگی و حاضر در همه ی صحنه های منطقه ی سیستان و در عین حال یک فعال اقتصادی کارآفرین و خیّر برگزیده ی استانی و ملی، برخی او را بی نهایت قبول دارند و از جانب گروهی دیگر مورد انتقاد هم هست. اما در هر صورت شخصیتی است که نمی توان او را ندید و یا نادیده گرفت.
آنچه ما را وا داشت که با او به گپ و گفت بنشینیم اطلاعیه ای بود که برای فروش به دیوار ساختمان نمایشگاه تخصصی و فصلی شرکت راه ابریشم سیستان زده بود، حاج محسن افشاری که علاقه اش به سیستان شهره است و حتی برای پس از حیاتش قطعه ای در مزار زابل خریده است عزم مهاجرت دارد. نمی شد از آن بی تفاوت گذشت، فروش املاک به دلیل مهاجرت گویای آن بود که کسانی با رفتارشان او را به جایی رسانده اند که با این زبان داد کند و با همه ی عشق به خاکش قصد ترک دیار دارد. صبح جمعه در محل فعالیت های قرآنی اش به دیدار او رفتم، یک سیستانی مفتخر به اصل و نسب و سربلند از افتخارات سیستان و شریک دلهره ها و دغدغه های مردم و البته سرخورده و مأیوس از رفتار مدیران و مسئولان و مصمم به رفتن. به محض آنکه می نشینم با ن والقلم و ما یسطرون آغاز سخن می کند و می گوید تو را قسم به این آیه که جز حقیقت ننویسید و قسم به عظمت صاحب این آیه که پروای هیچکس را نکنید، می خواهم برای اولین بار فریادی از گلوی خشکیده داشته باشم و از شما توقع دارم به عنوان یک انسان، نه یک مسلمان و تشیع و ایرانی بلکه به عنوان یک انسان آزاده آنچه می بینید بیان کنید، شاید یک نشئه ی بیدار باشی برای همه ی این نسل و مخصوصاً مسئولان بی درد باشد.
ابتدا گذری به گذشته می کند و می گوید در جریان سفر مقام معظم رهبری به سیستان مواردی مصوب شده بود. کمی بعد در دولت بعدی دکتر دهمرده استاندار شد. یک روز آقای حسین سنجرانی رئیس دفتر استاندار زنگ زد و گفت: آقای دهمرده می خواهد شما را ببیند، خبر خوشی برای سیستان است با کله بیا، امشب جلسه است، رفتم تعدادی از مدیران کل بودند دکتر دهمرده به من گفت: در مصوبات سفر مقام رهبری موردی است که می تواند تحولی در سیستان باشد و انجام آن فقط کار تو است. بر طبق این مصوبه باید کل دوخت و دوز لباس نظامی های ایران در سیستان صورت بگیرد. دکتر دهمرده گفت: تو که عشق سیستان داری این کار، کارِ تو است. خوشحال شدم و شروع کردم مجوز تولید انبوه لباس فرم از اداره کل صنایع و معادن استان گرفتم، شرکت تعاونی طراحی و تولید پوشاک ۲۷۴۵ الغدیر زهک را تأسیس کردم، شرکت تعاونی طراحی و تولید پوشاک ۲۷۴۴ شهید شیرودی زابل را تأسیس کردم، ده هزار متر زمین خریدم که ۶۵۶ متر سوله ی آماده بهره برداری داشت، حدود ۱۱۰۰ مترمربع سوله و ساختمان و انبار در زمینی به مساحت ۳۶۰۰ متر در شهرک صنعتی زهک آماده کردم و برای هر کدام از این مجوزها و کارها روزها و ساعت ها وقت گذاشتم، یک روز در استانداری مشاور اقتصادی دکتر دهمرده را که هر پانزده روز یک بار از تهران می آمد دیدم. به من گفت آقای افشاری زیاد تقلا نکن این طرح را به تو نمی دهند با تعجب گفتم: چرا؟ گفت: منافع این طرح زیاد است و در تهران و اطراف تهران تولید می شود و اجازه نمی دهند به تو برسد. گفتم: استاندار و نماینده ها حامی من هستند اصلاً خود آنها من را خواسته اند و فرا خوانده اند، به کارم ادامه دادم این روند بیش از یک سال و نیم طول کشید. یک روز در اخبار شنیدم که مجموعه ای به نام ناجی پوشش این طرح را گرفته، به آقای سنجرانی زنگ زدم. گفت: چون شرمنده بودم نتوانستم زنگ بزنم، گفتم: دکتر دهمرده چه می گوید؟ گفت: چه دارد بگوید.
خلاصه قبل از آنکه فرصت اعتراض پیدا کنم دکتر دهمرده استاندار کرمان شد و رفت و آقای آزاد استاندار شد. مدتی طول کشید تا فرصت ملاقات پیدا کردم، مدارکم را بردم. با تعجب نگاه کرد و گفت: آقای علیرضا کیخا که مسئول پیگیری مصوبات سفر است گفته متقاضی از بخش خصوصی نداشته ایم. مدارک بیشتری از سرمایه گذاری ها و آمادگی هایم را دادم، گوشی را برداشت به حراست گفت: علیرضا کیخا دیگر استانداری نیاید به برنامه و بودجه برود و عذرش را از آنجا هم بخواهید. خلاصه بیرونش کرد، اما میلیون، میلیون سرمایه گذاری روی دستم ماند و من ماندم دست روی دست.
مدتی گذشت رئیس یکی از ادارات تماس گرفت و گفت: زمینی داریم که بلااستفاده مانده بیا قرارداد ببند و برای آن فکری بکن، رفتم دیدم، قرارداد بستم و گفتم: یک بازار روز سرپوشیده درست می کنم و دست فروشان را در آن جمع می کنم تا هم محترمانه باشد و هم مردم دسترسی خوبی داشته باشند.
زمین را صاف کردم و خاکبرداری شد، ستون ها و سایر اقلام فنداسیون و فلزی را آماده کردیم. چاله ها را برای فونداسیون آماده کرده بودیم که یک روز آقای سیدباقر حسینی و فرماندار و چند نفر دیگر به محل رفته بودند و با پا اقدام به پر کردن گودال ها کردند و گفتند: به افشاری بگویید نمی تواند اینجا کار کند، ظاهراً برای انتخابات دوره ی بعد آقای حسینی این زمین را به عده ای قول داده بود. در هر صورت کار در همان حد ماند و اکنون قرارداد زمین دست من است و امکانات آماده شده هم رها شده و باز هم من ماندم و این همه سرمایه گذاری و دست روی دست.
گفتم شهر بزرگ شده و نیاز به میدان میوه و تره بار دیگری دارد، مطرح کردم استقبال کردند مجوز گرفتم و شروع به ساخت میدان میوه و تره بار کردم، غرفه ها که بالا آمد، صداهای مخالف بلند شد و کارشکنی و باز سرمایه گذاری نیمه تمام دیگری و من دست روی دست.
گفتم شهر نیاز به سردخانه ی بزرگ دارد، مجوز گرفتم و سردخانه ای دومداره زیر صفر و بالای صفر درجه با ظرفیت ۱۲۰۰ تن ساختم، حمایت نمی کنند، معطل و رها مانده است. از پا ننشستم مجوزهای لازم برای ایجاد نمایشگاه دایمی و فصلی از سازمان صنعت معدن و تجارت استان و اداره ی شهرستان زابل و مجمع امور صنفی گرفتم، املاکم را در مشهد فروختم و نمایشگاهی به مساحت ۲۲۰۰ مترمربع ساختم از سال ۹۳ تاکنون فقط یک نمایشگاه مبل در آن برگزار شده، دو سال قبل استاندار جناب علی اوسط هاشمی به زابل آمد و از نزدیک این سرمایه گذاری های معطل مانده را دیده و چنان برافروخته شد که من به وضوح برق امید و شادی را در چشم هایم احساس کردم و گفتم این همان کسی است که قدر کار مرا می داند، اکنون دو سال است که حتی فرصت یک ملاقات حضوری با ایشان را نداشته ام و حالا قرار است نمایشگاهی در زابل برگزار شود در حالی که من تنها کسی هستم که در بخش خصوصی سالن برگزاری نمایشگاه دارم و دارای مجوز رسمی برگزاری نمایشگاه هستم به فرد دیگری در مکانی غیر استاندارد برای نمایشگاه مجوز داده شده است.
دیگر چگونه سکوت کنم، دیگر چگونه فریاد نزنم، دیگر چگونه نگویم بی انصاف ها من محسن افشاری، انقلابی نه، بسیجی نه، رزمنده نه، جانباز نه، شهروند شهر شما که هستم چقدر بی مروتی؟ جناب مدیر کل صنعت و معدن و تجارت دو میلیارد سرمایه گذاری دریغ از یک نمایشگاه، افسوس، چگونه نگویم که دیگر نمی مانم، دیگر می روم. تازه جناب دکتر همه اش این نیست، تالار پذیرایی، شکلات سازی شیرین شرق سیستان در زهک، جمع آوری دام پراکنده و موارد دیگر هم هست.
شرح این هجران و این خون جگر
باش بگذار تا وقت دگر
به که بگویم که دو هفته است به نمایندگان مجلس، بزرگان استان، بزرگان شهر نامه نوشته ام و گفته ام که دیگر از این اجحاف ها خسته شده ام اما یک نفر حتی دلجویی هم نکرد، افسوس
باش بگذار تا وقت دگر
به که بگویم که دو هفته است به نمایندگان مجلس، بزرگان استان، بزرگان شهر نامه نوشته ام و گفته ام که دیگر از این اجحاف ها خسته شده ام اما یک نفر حتی دلجویی هم نکرد، افسوس
حاج محسن افشاری از خدمات اجتماعی، قرآنی و خیریه اش هم گفت اما خواست که عنوان نشود اکنون سئوال اساسی این است که آیا کسی پاسخگوی گلایه ها و اعتراضات او هست؟ اصلاً برای کسی مهم هست که سرمایه گذاری بومی و علاقه مند در سیستان بماند یا برود؟ آیا استاندار آن بازدید را به خاطر دارد؟ آیا فرصتی برای بررسی مشکلات وی می گذارد؟ آیا مدیر کل صنعت معدن و تجارت در مورد برگزاری نمایشگاه پیش رو تجدیدنظر می کند و یا آنکه قرارداد آن را بسته و دیگر تمام شده است؟ آیا کسی هست که به یک سیستانی خسته از جفا، نه از کار، خسته نباشی بگوید؟/روزنامه زاهدان
true
it is true
true
it is true
true
it is true
true
it is true