نامه سرگشاده سلطانعلی عابدی به رئیس سازمان سینمایی کشور - پایگاه اطلاع رسانی و تحلیلی نــی زار

به نام خالق زیبایی ها
جناب آقای محمد مهدی حیدریان
ریاست محترم سازمان سینمایی کشور
با سلام
از آنجا که روز به روز اوضاع سینمای ایران اسفناک تر و بی هویت تر از گذشته میشود، تصمیم به نگارش این نامه گرفتم شاید مفید واقع گردد.
اولا وقتی از سینمای ایران سخن به میان می آید یعنی از سینمای تهران سخن می گوییم نه به واقع از سینمای ایران. مهاجرینی که به عشق سینما زادگاه و یا محل سکونت خود را جهت زندگی در تهران ترک کرده تا فیلم بسازند،دیگر شهرستانی حساب نمیشوند و در فرهنگ تهران استحاله شده و به ندرت سراغ سوژه ها و فرهنگ شهر خود میروند.
شهرشتانی ها چه قبل و چه بعد از انقلاب به جرم شهرستانی بودن، همواره ندیده گرفته شده و هیچ سهمی در هویت بخشی به سینمای ایران، با تعدد فرهنگ ها و قوم ها نداشته اند.
تجمع تهیه کننده ها در تهران باعث شده تا حتی فیلمسازان شهرستانی دارای حامی مالی هم از ساخت فیلم باز بمانند.
بزرگترین مانع این روزها، روزهایی که فیلم کوتاه سازان،نشان دادند که سرمایه ی اصلی سینما در ایرانند،تهیه کننده های کاسب مسلکی هستند که وقتی فیلمسازی جوان می بینند،انگار بوی پول به مشامشان خورده است. شاید یک فیلم اولی بخواهد با هزینه ای اندک فیلم بسازد،آنوقت با این همه تهیه کننده ی طمعکار،تکلیف چیست؟
تهیه کننده گی درسینمایی چون آمریکا معنی دارد،تا بودجه های هنگفت کمپانی های هالیوودی را هدایت و بهترین نتیجه را بگیرد. سینما تجربه ی ما نشان داد که بدون تهیه کننده و تنها با اندکی پول وتنها با خلاقیت میتوان فیلم خوب ساخت.فیلمی که لااقل چندین گام از سینمای بدنه ی ما جلوتر است.
دوما: چرا برای سینمای تجربی فرصت های بهتری فراهم نمیشود تا اگر قصه داشت و مخاطب پسند بود، مانند سایر آثار دارای تهیه کننده کددار، در حد گسترده تری اکران شود.این سیاست باعث میشود تا فیلمسازان تجربی به جای اداهای روشنفکری و هدف قرار دادن جشنواره های خارجی،به مخاطب بیندیشند.اصلا اگر با اسم تجربی مشکل دارید معاونت یا واحد دیگری به وجود آورده،تا کار بررسی این گونه آثار را بر عهده گیرند. حذف تهیه کننده از آثاری که مولفه ها و استانداردها فیلمسازی را رعایت کرده و به مخاطب هم اندیشیده ضروری ست.
سوما: لوده بازی سینمای ایران را فرا گرفته و برای حذف این لوده بازی ها، تنها راه چاره،ورود فیلمسازان جوانی هستند که در فیلمسازی کوتاه آبدیده شده و جسارت فیلمسازی در انواع ژانرها را دارند. سینمای بدنه به دو دسته تقسیم میشود: کمدی و ملودرام. شما با همین دو ژانر می خواهید در بازار منطقه سهمی داشته باشید؟
برای دستیابی به بازار جهانی اول باید بازار هدف خود را معین کنید. با فیلمهایی که دست به عصا تولید میشوند که مبادا فلان نهاد خوشش نیاید نمیتوان فیلم آبرومندانه در شان اکران در سایر کشورها تولید نمود. برای نمونه عرض می کنم. بازار افغانستان به دلیل اینکه سالهای مدیدی تحت تاثیر سینمای هند بوده، ذائقه ی مردمش با اروپایی ها و آمریکائی ها تفاوت دارد. وقتی ما در کشورهای همسایه نمیتوانیم سهمی از بازار فیلمشان را به خود اختصاص دهیم، اکران فیلم در سایر کشورها که تفاوت فرهنگی بسیاری با ما دارند،بلند پروازی ست.
چهارما: معضل اصلی سینمای ایران محدودیت هایی ست که هنگام تصویب فیلمنامه بر اثر اعمال میشود.اگر چه دیگر خودسانسوری جزئی از فرهنگ ما شده و نویسندگان قبل سپردن اثر به تیغ تیز ممیزی،خودسلاخی می کنند. وقتی در ایران صحبت از محتواست،خودبه خود موجبات نگرانی اهالی سینما فراهم میشود. هیچگاه شعار محتوا در سینمای ایران ختم به خیر نشده و به جای آزادی بیشتر به محدودیت ختم شده است. تولید آثار ارزشی بزرگترین آسیب سینمای ایران است. بی تردید وقتی اثری در ایران تولید میشود،هویت ایرانی در آن وجود دارد. اما وقتی یک سری آیین نامه ها که دقیقا مخل درام نویسی ست و با قواعد نگارش منافات دارد توسط شورای تصویب به آثار تحمیل میشود، سینما معنی واقعی خود را از دست داده و تبدیل به یک رسانه تبلیغی چون تلوزیون یا نشریاتی چون کیهان میگردد. سینما سینماست و باید قصه بگوید. هدفم عدم رعایت خط قرمزهای کشور نیست. منظورم حذف خط قرمزهایی ست که تحت عنوان ارزش های یک گروه یا ارزش هایی که نبودش آسیبی به جایی نمیزند. ارزش ها در فرهنگ کشورهای مختلف متفاوتند. بی تردید در کشوری دیگر، مخاطبان پول نمیدهند که ارزش های مورد علاقه ی دیگری را ببینند. قصه در سینما بر اساس نیازها شخصیت پیش رفته و هر گونه عنصر تحمیلی،آنرا به نابودی می کشاند. علت گرایش فیلمسازان وتهیه کننده ها به آثار سرشار از لوده بازی و سخیف و با کمترین ارزش هنری،فرار از همین ارزش های تحمیلی ست. چون سرمایه گذار و حتی کارگردان و سایر عوامل فیلم،نمیخواهند فیلمشان شکست تجاری بخورد و این متاسفانه باعث بیماری ذائقه ی مخاطب ایرانی نیز شده است.
چرا آثار اصغر فرهادی در داخل و خارج از ایران میفروشد؟
فرهادی برند شده و چون سرمایه گذار خارجی دارد، دیگر نگران اکران آثارش نیست. در نتیجه دلیلی بر شعار دادن و تن دادن به قواعد تحمیلی شورای تصویب های شما ندارد چون از شما مجوز نمیگیرد و اگر میگرفت دچار همان مشکلات سایر فیلمسازان میشد. تاکنون چند نفر از فیلمسازانی که تاریخ سینمای ما را ساخته اند از ممیزی ها نالیده و برخی ترک وطن کرده اند.  فرهادی به دلیل آزادی هایش، این فرصت را دارد تا در لایه های زیرین فیلمش نقد اجتماعی کند، چون ذات سینما با نقدهای ناملموس عجین شده و راه گریزی از آن وجود ندارد،مگر سینمایی که می خواهد در مرزهای خود محدود بماند. هیچکدام از فیلمهای اصغر فرهادی باعث بی آبرویی ایران نشده بلکه به آن اعتبار بخشیده است. در ایران اصغر فرهادی های زیادی در سینما جوان ها هستند که متاسفانه به دلیل عدم حمایت و محدودیت ها فرهادی دیگری نشده اند. محدودیت های اعمال شده در فیلمسازی ما، امکان ورود خیلی ها را به سینمای حرفه ای برای همیشه از بین برده است.برای فیلمسازی در هیچ کجای دنیا اجازه نمیپرسند. حال که در ایران فیلمسازی منوط به اجازه هست لااقل کمتر سخت بگیرید.
و کلام آخر آنکه: سینمای خانگی در کشورهای پیشرفته درآمد چشمگیری را به خود اختصاص داده است. جدا از آنکه یک فیلم سینمایی پس از اکران و فروش بین المللی اش در سینمای خانگی اکران میشود، فیلمهایی صرفا با هدف حضور در سینمای خانگی ساخته شده و درآمد هنگفتی عاید کمپانی های بزرگ فیلمسازی می کنند. بازیگر ستاره ای چون ژان کلود ون دم سالهاست تنها برای سینمای خانگی بازی می کند.چون آنها علاوه بر آمریکا بازارهای هدف خود را میشناسند.
اچ بی او به عنوان دومین شبکه بزرگ کابلی آمریکا با ساخت سریال ها و فیلمهای سینمایی،هم از مشتریان کابلی خود سود میبرند و هم با فروش آنها به تلوزیون سایر کشور ها، بر این سود می افزاید. اگر چه اج بی او یک شبکه کابلی تلوزیونی ست اما سریال هایش با کیفیت آثار سینمایی ساخته میشوند.
حال در نبود کمپانی های فیلمسازی و دولتی بودن سینمای ما، سینمای خانگی میتوانست با تغییر نگرش خود، بستر ساخت آثار جدی تری را فراهم نماید. البته اگر سینمای خانگی ما بتواند از یوغ اعضای تلوزیونی شورای تصویب فیلمنامه اش که اکثرا از تهیه کننده ها و نویسنده های تلوزیون هستند در آید و به اهالی سینما سپرده شود امکان تحقق این امر وجود دارند. سینمای خانگی همانطور که از نامش پیداست یعنی سینما. و اگر قرار است به ساخت سریال هم مجوز دهد باید به سریال هایی مجوز دهد که فرمت سینما دارند. شاید در این بخش بتوان با اکراه شهرزاد را مثال زد. لااقل این اثر با دکور، طراحی لباس،بازی های سینمایی و خط اصلی قصه نه قصه های فرعی،حال و هوای سینما را به خیل قابل توجه مخاطبانش القاء می نمود.
در هر روی جناب آقای حیدریان نمیدانم بر اساس کدام سیاست به این سمت منتصب شده اید، اما اگر دغدغه تحول سینمای کشور را داشته ، راه سختی در پیش دارید. تعطیلی بسیاری از ژانرها در ایران از تنوع آثار تولیدی کاسته و باید امکان تولید انواع ژانرها فراهم گردد. ژانرهای وحشت، معمایی-جنایی،گانگستری، اکشن ووو در سینمای ایران خالی ست. در حالیکه سهم به سزایی را در دنیا به خود اختصاص داده اند. افراد بسیاری را میشناسم که ژانرهای معتبر دنیا را بومی کرده اند. خودم در چندین فیلمنامه، با بهره گیری از مولفه های وسترن و در واقع دمیدن روح آثار وسترن، در قالب،فرهنگ و رویدادهای بومی، وسترن ایرانی خلق کرده ام همانطور که ایتالیایی ها و حتی اسپانیایی ها چنین تلاشی را انجام دادند.  اگر امروز کره جنوبی سهمی به سزا از سینمای دنیا و از جمله تلوزیون ما را به خود اختصاص داده،به دلیل بازسازی بسیاری از فیلمهای آمریکایی در قالب فرهنگی خودشان است.
در تاریخ ایران پتانسیل های بسیاری وجود دارد که با کمترین هزینه اما مدیریت صحیح، ایران را تبدیل به قطب سینمایی منطقه نماید. خلاقان سینمای ایران هنوز فرصت ورود به این عرصه پر هزینه را نیافته اند. با بازوهای اجرایی خوب میتوان به بازارهای مهمتر هم اندیشید. وقتی قصه جذاب باشد تکنیک های عجیب و غریب،در اولویت دوم قرار میگیرد.
سلطانعلی عابدی
نویسنده،فیلمساز و روزنانه نگار زاهدانی