ایرانیان در داشتن شاهنامه فردوسی وام دار یعقوب لیث هستند/ سیستان خاستگاه یعقوب لیث - پایگاه اطلاع رسانی و تحلیلی نــی زار

نی زار : دکتر رخشانی در آیین بزرگداشت شهریار یعقوب لیث که در تالار فردوسی بوستان ورشو در تهران برگزار شد اظهار کرد: یعقوب لیث با ایجاد حکومت ملی، آغاز سرایش شعر فارسی و حفظ زبان فارسی با زمینه سازی سرایش شاهنامه، ایرانیان را وام دار خود کرده است.

به گزارش نی زار، رخشانی در بزرگداشت یعقوب لیث صفاری و رستاخیز زبان پارسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی ، گفت :چون یعقوب به قدرت رسید دستور داد کتاب دانشور دهقان به نام “ملوک عجم” را که شرح حال و زندگی پادشاهان پارس و ایران زمین بود را از هند بیابند و به ایران بیاورند ، این کتاب توسط آزاد سرو از بزرگان سیستان و از راویان فردوسی در شاهنامه به فردوسی رسید و زمینه ی سرودن شاهنامه را فراهم نمود.
متن سخنرانی وی به شرح زیر است …

سیستان خاستگاه یعقوب لیث

جلگه سیستان زمینی وسیع، با ویژگی های بسیار متنوع آب و هوایی است. این سرزمین کهن با نام های مختلف شناخته شده است. لفظ “زرنگ” قدیمی ترین نام سرزمین سیستان است. یونانیان این سرزمین را “درنگیانا” می نامیدند و در کتیبه داریوش “زرنگا” آمده است.
“به اعتقاد پژوهشگران “زرنگ” و “زریه” که در اوستایی به معنی دریاست و “دریه” به همین معنی در فرس هخامنشی و “زریا” در پهلوی و دریا به زبان امروزی همه یکی است و مراد دریای زره و هامون می باشد.” که نام شهر گشته و بر کل این سرزمین اطلاق می شده است.
در دوره های بعد این سرزمین را نیمروز می نامیده اند علت این انتخاب آن بوده است که خط نصف النهار که ترجمه ی تحت اللفظی نیمروز است از آنجا می گذشته و دنیای مسکون قدیم را به دو نیمه تقسیم می کرده است به این معنا که چون آفتاب درست بر روی نصف النهار سیستان قرار گیرد از ژاپن در شرق تا جزایر خالدات در غرب همه جا خورشید دیده می شود. با این وصف که در مشرق در حال غروب و در مغرب در حال طلوع است. از این رو می توان دریافت که نیمروز اصطلاحی علمی برای سیستان است و به نصف النهار آن مربوط می شده که دانشمندان ایرانی این بخش از را کشور نیمروز خوانده اند.
در تبدیل زرنگ ونیمروز به سیستان هم عموم پژوهشگران معتقدند که در جریان عمومی مهاجرت آریائی ها عده ای ازآنان یعنی سکه ها یا سکاها که در بخش عمده ای از جهان آن روز پراکنده شده بودند به این سرزمین آمدند و نام خود را بر آن نهادند و این سرزمین به سکستان و سیستان معروف شد.
جایگاه سیستان
سیستان به عنوان خاستگاه اساطیر و پهلوانان ایران زمین از جایگاهی ویژه در شکل دهی به تاریخ و هویت ملی ایران برخوردار است . گرشاسب، زال، سام ، رستم ، گیو ، گودرز، فرامرز، یلان و نام آوران سیستان هستند که در حفظ استقلال ایران زمین کوشیده اند و برای سربلندی و گردن فرازی ایرانشهریان از هیچ کوششی فروگذار نکرده اند . در هنگامه ایکه رستم از کیکاووس دل آزرده بود و خود را در سیستان منزوی کرده و از عرصه ی سیاسی و نظامی ایران کنار کشیده بود ، افراسیاب طمع کرد و آماده ی لشکرکشی به ایران شد. بزرگان ایران چاره آن دیدند که برای دلجویی به دیدار رستم بشتابند، چنین کردند و رستم عذر می آورد و خود را کنار می کشید در همین مجلس است که فردوسی از زبان یکی از بزرگان ایران زمین شاهکار شعر ملی و حماسی خود را می سراید .

دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یکسر به جنگ آوریم جهان بربداندیش تنگ آوریم
همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم
در دوران تاریخی و در دوران حکومت اشکانیان، هنگامی که کراسوس پس از شکست اسپارتاکوس و سرکوب قیام بردگان به عنوان نجات بخش روم به ایران لشکر کشید، ارداشک سیزدهم پیکی فرستاد تا قصد کراسوس را دریابد کراسوس با تکبر و غرور فراوان گفت: پاسخ شاه ایران را در سلوکیه پایتخت ایران می دهم فرستاده ی شاه ایران دستش را جلو آورد وبه کراسوس گفت: اگر کف دست من مو می بینی، سلوکیه را هم خواهی دید. ارد پادشاه ایران ، سورنا سردار سیستانی پارت را به همراه ده هزار سرباز سیستانی به مقابله ی کراسوس فرستاد. اسپهبد سورنا پهلو در نبرد حران کراسوس و پسرس فابیوس را کشت و رومیان را شکستی سنگین داد و تعداد زیادی از آنان را به اسارت گرفت و از آن پس برای صد سال مرز ایران و روم ثابت ماند و رومیان دیگر هوس عبور از مرز ایران را نکرد.
پس از ورود اسلام به ایران، حکومت های اموی و عباسی حدود دو قرن بر ایران حکومت داشتند اگر چه این دو قرن با جنبش های گوناگون در سراسر ایران همراه است اما سیستان در این میان حکایت ویژه ی خود را دارد. از فتح سیستان در سال ۳۰ ه.ق تا سال ۱۵۸ آخرین سال خلافت ابوجعفر منصور که سیستان ضمیمه خراسان شد ۵۶ نفر امارت داشتند یعنی هر یک نفر تنها دو سال و سه ماه که نشان از نهایت بی ثباتی در سیستان است. در کنار جنبش های سیاسی و نظامی تلاش سیستانی ها برای حفظ آیین های ملی ستودنی است. حاکم اموی سیستان به همگان اعلام نمود که هر کس آیین چهارشنبه سوری را برگزار کند به شدت مجازات می شود. عمال حکومت به حالت آماده باش در آمدند، چند جوان سیستانی سر غروب بر اسب نشسته و با چند تیر مشعل ارگ حکومتی را به تیر بسته و آتش زدند و آنگاه مردم سیستان تا انتهای شب دور ارگ مشتعل حاکم چرخیدند و آیین چهارشنبه سوری را برگزار کردند.
زمانه ی یعقوب
یعقوب لیث در سال ۲۰۶ ه.ق در شهر قرنین سیستان در زمانه ای به دنیا آمد که حمزه ی آذرک با جنبش خود سیستان را از سلطه ی خلافت خارج ساخته بود. حمزه بن عبدالله معروف به حمزه آذرک از سال ۱۸۹ تا ۲۱۳ ه.ق سیستان را در کنترل داشت از مردم مالیات نمی گرفت و اجازه ی تعرض به مردم هم نمی داد. در چنین اوضاع و احوالی یعقوب به دنیا آمد و در فضای استقلال رشد نمود، به مجلس قصه گویان سیستان می رفت و شرح زندگی پادشاهان ایران را گوش می کرد و چون در کنار پدر بود هم حرفه ی پدر می آموخت و هم عیاری پدر و دوستانش او را جذب می کرد و چون به خانه می آمد با آسوکه های مادر از شرح پهلوانی های دلاوران سیستان رستم دستان و دیگران به خواب می رفت. هنوز نوجوان بود که رهبر یک گروه عیار شد و از بیست سالگی نگذشته بود که سرهنگ عیاران سیستان شد. در سال ۲۴۷ مردم سیستان با وی بیعت کردند و حاکم سیستان شد عیار جوانمرد سیستان اکنون یک سردار ملی بود و در پی آزاد سازی مناطق مختلف ایران بود. هرات، کرمان، نیشابور، کابل، فارس، خوزستان و سرانجام طبرستان یک به یک آزاد شدند و حکومت ملی در ایران برقرار شد و یعقوب، عیار سیستانی، سردار ملی اکنون شهریار ایران زمین بود.
اقدامات یعقوب در زمینه ی شعر و زبان فارسی
یعقوب در دوران حکمرانی خود اقدامات بزرگی در زمینه های مختلف انجام داد که در این فرصت تنها به دو نکته اشاره می کنم:
اول اقدام یعقوب در احیای شعر فارسی: هنگامی که یعقوب از فتح هرات باز می گشت شاعری با زبان عربی به مدح وی پرداخت، یعقوب گفت چرا به زبانی که من بهتر می فهمم شعر نمی گویید، محمدبن وصیف کاتب یعقوب در همان مجلس شعری به زبان فارسی به وی تقدیم کرد با این مطلع:
ای امیری که ایران جهان خاصه و عام بنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام
و چون بعقوب موفق شده بود در این سفر جنگی عمار خارجی را نیز شکست دهد و وی را از پا درآورد محمد بن وصیف از این پیروزی چنین یاد می کند:
عمر عمار تو را خواست و زو گشت بری تیغ تو کرد میانجی به میان دد و دام
عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزی درِ آکار تن او، سر او باب طعام
و این آغاز سرایش شعر فارسی پس از دو قرن تسلط اعراب بر ایران بود.
یعقوب و پیش از او پدرش خود را از نسل خسرو انوشیروان می دانستند چون یعقوب به قدرت رسید دستور داد کتاب دانشور دهقان به نام “ملوک عجم” را که شرح حال و زندگی پادشاهان پارس و ایران زمین بود را از هند بیابند و به ایران بیاورند چون کتاب را به ایران آوردند، چهار نفر از شخصیت های زبان شناس ایرانی مامور به ترجمه کتاب شدند. تاج بن خراسانی از هرات، یزادن بن شاپور از سیستان، ماهور بن خورشید از نیشباور و سلیمان بن برزین از طوس تحت سرپرستی و زیرنظر نصربن منصور این کار مهم را به انجام رسانیدند.
این کتاب توسط آزاد سرو از بزرگان سیستان و از راویان فردوسی در شاهنامه به فردوسی رسید و زمینه ی سرودن شاهنامه را فراهم نمود.
یکی پیر بد نامش آزاد سرو که با احمد سهل بودی به مرو
کجا نامه ی خسروان داشتی تن و پیکر پهلوان داشتی
دلی پر ز دانش سری پر سخن زبان پر ز گفتارهای کهن
به سام نریمان کشیدی نژاد بسی داشتی رزم رستم به یاد
بگویم کنون آنچه زو یافتم سخن را یک اندر دگر بافتم

این کتاب همان است که فردوسی از آن به نامه خسروان، نامه خسروی، نامه پهلوی، دفتر پهلوی، نامه شهریار، نامه باستان و نامه شاهوار یاد می کند از جمله وقتی در مورد اشکانیان سخن می گوید:
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان نگوید جهاندیده، تاریخشان
از ایشان به جز نام نشنیده ام نه در نامه ی خسروان دیده ام
به راستی اگر نامه ی خسروان با پیگیری و درایت یعقوب به ایران نیامده بود و با تلاش آزاد سرو به فردوسی نرسیده بود شاید شاهنامه با این کیفیت و کمیت سروده نمی شد.
خبرنگاری از حسنین هیکل شخصیت معروف مصر سوال کرد که شما مصری ها قبطی هستید و عرب نیستید چرا به عربی سخن می گویید، حسنین هیکل در پاسخ می گوید: علت این که ما عربی سخن می گوییم آن است که ما ابوالقاسم فردوسی نداشتیم.
یعقوب لیث با ایجاد حکومت ملی، آغاز سرایش شعر فارسی و حفظ زبان فارسی با زمینه سازی سرایش شاهنامه، ایرانیان را وام دار خود کرده است. نامش گرامی، یادش مستدام و راهش جاودانه باد.

 

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.