شور مرده!/ گویی گرد غم بر سر شهر پاشیده اند! - پایگاه اطلاع رسانی و تحلیلی نــی زار

روزگاری سیستان سرزمین شور و شیدایی بود خود را رقیب زاهدان می دانست و در پاره ای از فاکتورهای توسعه با آن برابری می کرد و یا حتی پیشی گرفته بود با بلند شدن صدای ساز و دهل حلقه های چاپ و چوب بازی شکل می گرفت و کوه خواجه، پایگاه شادمانی هزاران هزار نفری سیستانی ها می شد.

سال هاست که خشک سالی آمده نه تنها در آب و آبادانی بلکه در فرهنگ و هنر اقتصاد و رونق و هرآنچه می توانست شور و شادمانی را در دل ها زنده کند.

سال هاست که این شور در دل مردم سیستان مرده است و نشانه ی روشنی ازچشم انداز امید بخشی هم دیده نمی شود هنگامی که در شهر زابل قدم می زنی احساس می کنی گرد غم برسر شهر پاشیده اند و از هیاهو و سخنان بلند بلند و قهقه هایی که به یکباره، همگان را به خود جلب می کرد خبری نیست.

از بازار پر رونق زابل، نیمه جانی مانده است برخی عادات دیگر از میان رفته است روزگاری نه چندان دور شیرینی فروشی ها و بستنی فروش های زابل با صف مشتری هایی رو به رو بود که قصد داشتند در همان محل بنشینند و شیرینی و بستنی بخورند از این صف ها دیگر خبری نیست یا توان اقتصادی آن نیست و یاآنان که توان دارند رعایت آنانی را می کنند که توان اقتصادی ندارند و چشمشان می بیند و توانشان نمی رسد.

آنچه قطعی است و نمی توان از آن گریخت شور مرده ای است که سیستان و به خصوص زابل از آن رنج می برد.

تاکی و یا چه برنامه ای این شور دوباره بازآید و مردمان سیستان دست افشان و پای کوبان به زمانه لبخند بزنند باید ماند و دید اگر عمری باقی باشد.

دکتر محمدتقی رخشانی